جدول جو
جدول جو

معنی دق زدن - جستجوی لغت در جدول جو

دق زدن
(پَ / پِ نَ / نِ دَ)
خواستن و گدائی کردن. (برهان). کدیه و خواهانی کردن. چیز خواستن از درها به دق الباب. و رجوع به دق شود، سرزنش کردن:
سیئاتم چون وسیلت شد به حق
پس مزن بر سیئاتم هیچ دق.
مولوی.
- طعن و دق زدن، طعنه کردن. سرزنش کردن:
کی زنم بر آلت حق طعن و دق.
مولوی
لغت نامه دهخدا
دق زدن
خواستن و گدائی کردن
تصویری از دق زدن
تصویر دق زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
نفس کشیدن، تنفس کردن
کنایه از لب به سخن گشودن، حرف زدن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ غَ بُ دَ)
خندق کندن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از در زدن
تصویر در زدن
کوفتن کوبه در دق الباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
فرو بردن و بر آوردن نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل زدن
تصویر دل زدن
بی میل شدن و بی رغبت گشتن پس از میل و رغبتی که بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دک زدن
تصویر دک زدن
گدایی کردن کدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دف زدن
تصویر دف زدن
نواختن دف، خواستن سوال کردن گدایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریه کردن و بهانه گرفتن، واژه آمیز های پارسی است زغ زدن بهانه گرفتن کودک و گاه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سق زدن
تصویر سق زدن
درست آن سک زدن است خوردن (مخصوصا نان خشک را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عق زدن
تصویر عق زدن
به دل آشوبه مبتلا شدن، استفراغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی نغ زدن پارسی است تام زدن (گویش گیلکی) بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است وغ زدن داد زدن، نوفیدن بانگیدن سگ دادوفریاد کردن عوعوکردن، عرعروسروصداکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نق زدن
تصویر نق زدن
((نِ زَ دَ))
بهانه جویی کردن، غرغر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سق زدن
تصویر سق زدن
((سَ. زَ دَ))
خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذق زدن
تصویر ذق زدن
((ذِ. زَ دَ))
گریه کردن و بهانه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اق زدن
تصویر اق زدن
((اُ. زَ دَ))
عق، حال به هم خوردن، استفراغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
((دَ زَ دَ))
نفس کشیدن، نفس تازه کردن، حرف زدن، ادعا کردن، کنایه از تأخیر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
Crouch, Fan
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
s'accroupir, ventiler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
しゃがむ , 扇ぐ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
להתכופף , לנפוח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
झुका हुआ होना , पंखा झलना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
membungkuk, kipas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
hurken, waaien
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
agachar-se, abanicar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
agacharse, abanicar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
accovacciarsi, ventilare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
蹲下 , 扇
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
przykucnąć, wachlować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
присідати , махати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
in die Hocke gehen, fächern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
приседать , размахивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
쪼그리다 , 부채질하다
دیکشنری فارسی به کره ای