جدول جو
جدول جو

معنی دق زدن - جستجوی لغت در جدول جو

دق زدن
خواستن و گدائی کردن
تصویری از دق زدن
تصویر دق زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از در زدن
تصویر در زدن
کوفتن کوبه در دق الباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
فرو بردن و بر آوردن نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل زدن
تصویر دل زدن
بی میل شدن و بی رغبت گشتن پس از میل و رغبتی که بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دک زدن
تصویر دک زدن
گدایی کردن کدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دف زدن
تصویر دف زدن
نواختن دف، خواستن سوال کردن گدایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریه کردن و بهانه گرفتن، واژه آمیز های پارسی است زغ زدن بهانه گرفتن کودک و گاه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سق زدن
تصویر سق زدن
درست آن سک زدن است خوردن (مخصوصا نان خشک را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
نفس کشیدن، تنفس کردن
کنایه از لب به سخن گشودن، حرف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عق زدن
تصویر عق زدن
به دل آشوبه مبتلا شدن، استفراغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی نغ زدن پارسی است تام زدن (گویش گیلکی) بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است وغ زدن داد زدن، نوفیدن بانگیدن سگ دادوفریاد کردن عوعوکردن، عرعروسروصداکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اق زدن
تصویر اق زدن
((اُ. زَ دَ))
عق، حال به هم خوردن، استفراغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
((دَ زَ دَ))
نفس کشیدن، نفس تازه کردن، حرف زدن، ادعا کردن، کنایه از تأخیر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذق زدن
تصویر ذق زدن
((ذِ. زَ دَ))
گریه کردن و بهانه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سق زدن
تصویر سق زدن
((سَ. زَ دَ))
خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نق زدن
تصویر نق زدن
((نِ زَ دَ))
بهانه جویی کردن، غرغر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
Crouch, Fan
دیکشنری فارسی به انگلیسی
приседать , размахивать
دیکشنری فارسی به روسی
in die Hocke gehen, fächern
دیکشنری فارسی به آلمانی
присідати , махати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
przykucnąć, wachlować
دیکشنری فارسی به لهستانی
accovacciarsi, ventilare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
s'accroupir, ventiler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
انحنى , ينفخ
دیکشنری فارسی به عربی
झुका हुआ होना , पंखा झलना
دیکشنری فارسی به هندی
להתכופף , לנפוח
دیکشنری فارسی به عبری
しゃがむ , 扇ぐ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
쪼그리다 , 부채질하다
دیکشنری فارسی به کره ای
çömelmek, yelpaze yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی